آنیسا آنیسا ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آنیسا محبان

فال

  انیسا کلی امروز برات فال گرفتم :26/3/92 آبان : امروز برای شما روزی است که می‌توانید مثل خورشید بدرخشید، حتی اگر تردید دارید که به دیگران اجازه بدهید این بخش از وجود شما را ببینند. از دست دادن پایداری برایتان اصلاً خوب نیست، برای اینکه اکنون برای شما تحسینها و تأییدهایی را در پی دارد که از آنها سود می‌برید. خوشبختانه لازم نیست که شما خودتان را تغییر دهید. لذت بردن از این درخشش مادامی که محبوبیت خودتان را زیاد جدی نگرفته‌اید، کمکتان خواهد کرد که احساس خوبی نسبت به خود داشته باشید ...
26 خرداد 1392

آنیسایم اینگونه باش

  از خدا پرسيدم:   - خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟   خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير   با اعتماد زمان حالت را بگذران و   بدون ترس براي آينده آماده شو .   ايمان را نگهدار و   ترس را به گوشه اي انداز .   شک هايت را باور نکن و   هيچگاه به باورهايت شک نکن . زندگي شگفت انگيز است فقط اگر بدانيد که چطور زندگي کنيد، مهم نیست شیر باشی یا آهو، مهم این است با تمام توان شروع به   دویدن   کنی   . كوچك باش و عاشق .....
26 خرداد 1392

یاری الله

  بخواب فرشته کوچولو بخواب عروسکم من بیدارم و میاندیشم به تو به آینده ات به رویاهایت ........ زیبا نگارم سرنوشتت را به یاری الله زیبا میسازم .زیبا تر از مروارید- درخشان تر از الماس- محکم تر از کوه ...... میخواهم بمانم در این دنیا بجنگم با سختی ها بسازم سرنوشتی زیبا را .... میخوام روزی برسه که بهم بگی مامان ازت ممنونم که منو به این دنیا آوردی.......... (یعنی میشهههههههه) ...
23 خرداد 1392

سفر کیش

 حالا میخوام یه سری از خاطراتی رو که تاریخ گذشته هستند رو برات بگم گل نازم: از عید سال 92: یک هفته قبل از تحویل سال من و بابا جون خیلی حالمون گرفته بود و هیچ تصمیمی برای مسافرت رفتن یا حتی به کرمان و جیرفت رفتن هم نداشتیم از دست خودم خیلی عصبانی بودم که چرا برنامه ایی برای امسال ندارم. روز ٢٩ اسفند که   امسالم ساله کبیسه بود بابایی بهم زنگ زد که قراره از طرف شرکت به عنوان نماینده روز دوم عید تویه یه جلسه مهم در کیش شرکت کنه و3 روز اونجا باشه بابا جون هم به شرطی قبول کرده که با خانواده بره خلاصه اینکه سفر کیش برنامه ریزی شد وای که چه قدر خوشحال شدم........ صبح ساعت 5 صبح راه افتادیم طرف بندر لنگه و از اون...
18 خرداد 1392

خوابیدن یهوییی

اااااااااااخخخخخخخخخخخخخخخخخییییییییشششششششششش بالاخره دسترسی به اینترنتم همیشگی شد آخه بابا جون برام وایمکس خریده بالاخره بعد از 4 روز امروز صبح وصل شد. دیشب مراسم عقد پسری داییم بود خیلی خوش گذشت اما جای مامان جون خیلی خالی بود انشالله فردا صبح از مشهد بر میگردند. قربونت برم گلم دیروز عصر هر کاری کردم که بخوابی نخوابیدی یه دفعه دیدم همین جور که منتظر خاله جون بودیم  رویه مبل خوابت برده عشقم . هممون از این کارت کلی خوشمون اومد. ...
18 خرداد 1392

نماز خوندن یه فرشته

  آنیسای عزیزم همیشه آرزو داشتم که فرزندم با ایمان بزرگ بشه خدا میدونه که زمانی که باردار بودم چه قدر قران خوندم و برای سالم بودن و صالح بودنت دعا میکردم تقریبا هر روز سوره یس و سوره انبیا رو میخوندم و شاید روزی 20 بار سوره ناس رو میخوندم و روی شکمم دست میکشیدم که خداوند شما رو پاک سرشت بیافرینه ....من تمام تلاشم رو کردم امیدوارم در آینده ثمره این ها رو ببینم.آنیسا بهم قول بده که نا امیدم نمیکنی میخوام از 4 سالگی بفرستمت کلاس آموزش قران تا روانت همیشه آرام باشه خوشکلم. امیدوارم خدا گناهان ما رو هم ببخشه اینجا داری سجده میری مادر به فدات        البته سجده بازی ...
18 خرداد 1392