آنیسا آنیسا ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

آنیسا محبان

تخم مرغ

  نمیدونم چرا روی تخم مرغ خوردن منو اذیتم میکنی مامان جونم دکترتم که همش بهم تاکید میکنه حتما باید تخم مرغ بخوره .آخه یه ماده ایی داخل زرده هستش که تویه هیچ غذای دیگه ایی پیدا نمیشه که برای رشد مغز خیلی خوبه......... حالا منم یه راهی برای گول زدنت پیدا کردم یک کمی پسته و نبات آسیاب کردم و رده رو تویه اون رنده میکنم تا شیرین بشه و بخوری و برای اینکه دلزده نشی گاهی هم یک بیسکوییت مادر رو با کمی اب نرم میکنم و زرده رو توش رنده میکنم و شما هم تا آخرش میخوری........   ...
19 آذر 1391

4انگشت

به خدا راست میگن آدم از هر چی بترسه سرش میاد من همیشه میترسیدکم که یه روز آنیسا عادت به انگشت مکیدن کنه.اولش که خواستی شصتت رو بمکی که بابا جونی با اون ایده به موقعش به دادام رسید حالا دیگه از حرصت 4 انگشتت رو میکنی دهنت و خوشبختانه شصتت رو نمیمکی........ این قدر هم ملچ ملوچ میکنی که آدم ذوق میکنه مامانی قربونت برههههههههههه.   اما از دکترت که پرسیدم گفت مکیدن 4 انگشت عادت نمیاره بذار بمکه و نگران نباش.........   اما من بازم نگرانم راستی الان هفته دوم 7 ماهگی رو میگذرونی گل نازم. ...
19 آذر 1391

بدون عنوان

آخ مادر به فدات دختر گلم ........ تقریبا اینجا 1سال و نیم هستی گلم که نمیدونم چی شد چشم خرابی گرفتی با اینکه من همیشه دستات رو مرتب میشورم که به چشمت میمالی چیزیت نشه اما همون قدیمیا خوب گفتن که نباید وسواس داشته باشیم . فکر کنم به خاطر گرد و خاکی بود که جیرفت اومد نمیدونی چه زجری پات کشیدم و گریه ایی کردم با هر نالت میمردم. شما هم بد مریض و بد دارو.به زور باید قطره به چشمت میکردم. ...
19 آذر 1391

بدون عنوان

یه روز عصر که رفته بودیم لبه ساحل ابوموسی یه باد خیلی خوبی داشت میوزید اونجا سوار تاب کردیمت گلم اما چه سوار کردنی که پایین آوردنت کار حضرت فیل بود همونجا شیر خوردی و خوابیدی و کلی هم ذوق میکردی و میخندیدی و دیانا هم همش تابت میداد و تا که تاب وایمایستاد غر میردی مامان به فدات تقریبا 2 ساعتی ما رو معطل کردی و من از تفریح خودم هیچی نفهمیدم خانم غر غرووو  . ...
18 آذر 1391

بدون عنوان

  فدات بشم مامانی..................... نمیدونم چرا همیشه دوست داری موقعی میخوابی یه پات بالا باشه؟؟؟؟ .هه تا بتونی میگردی که یه جا پیدا کنی پات رو بذاری روش البته فکر کنم غریزیه آخه علی جونم تقریبا همین طوریه ...
18 آذر 1391

بدون عنوان

  آخ آنیسا جونم مامانی به فدات  کاشکی زودتر گوشهات رو سوراخ کرده بودم الان دقیقا 8 ماهته عزیزم خیلی اذیت شدی رفتیم کرمان پیش دکتر با وفا .خیلی به دکتر غریبی کردی بس گریه کردی کبود شدی .بعدم شب همش ناله کردیو من رو بیجاره کردی.  ٢٢/٣/٩٠ ...
18 آذر 1391